ارتباط عاطفی پدر و فرزندی از ابتدای تولد کودک و به صورت همیشگی و پایدار می بایست وجود داشته باشد. بچه هایی که پدرهایشان برایشان وقت می گذرانند، در مدرسه عملکرد بهتری دارند، با موفقیت مسائل خود را حل می کنند و به طور کلی با مسائل زندگی بهتر روبه رو می شوند
یکی از مهمترین منابع برای بالا بردن کیفیت زندگی کودکان اوقاتی است که آنها با پدرانشان می گذرانند. این ارتباط می بایست از همان دوران تولد شکل بگیرد و پدرها برای فرزندان وقت بگذرانند و همین قدر که بچه ها بزرگتر می شوند، ارتباط نیز عمیق تر و بیشتر شود. پیشنهاد می‌شود در این خصوص مقاله همراهی پدران در تربیت فرزندان را مطالعه فرمایید.
درست است که شاید خیلی پدرها بگویند که به خاطر مشغله های زندگی و کارهای متعددی که مجبور هستند به خاطر تأمین مخارج زندگی بیرون از منزل داشته باشند، سرشان شلوغ است و شب ها با خستگی به منزل می آیند و صبح هم می بایست زود از خانه بیرون بروند، اما این خستگی نباید مانع یک ارتباط خوب و صمیمانه شود.
جنس ارتباط پدرها و مادرها با یکدیگر متفاوت است. پدرها معمولا از بازی های جسمی و چالشی و رقابتی لذت می برند و همین موضوع می توان باعث رشد ظرفیت های شناختی و روحی در فرزندان و به ویژه دخترها شود.
بازی کردن پدر با فرزندان و ارتباط گیری خوب آنها با هم اعتماد به نفس فرزندان را افزایش می دهد و باعث می شود تا در زمان نوجوانی و پس از آن که آنها به مشکل خوردند، پدر را فردی توانمند و مسلط بر امور ببینند و به او مراجعه کنند. در این میان اما آنچه از اهمین بالایی برخوردار است، شاید زمان حضور پدر کنار فرزندان خود نیست که کیفیت این حضور است. آنها نباید غیبت او را در زندگی خود احساس کند که در این صورت، خلاء این رابطه را تنها با برقراری یک رابطه عاطفی عمیق تر با مادر و یا حتی دیگران پر خواهند کرد که به معنی رشد نیافتگی در برخی ساحت ها خواهد بود.
بعضی از پدرها با کم اهمیت دادن به بازی کردن و وقت گذراندن های آزاد، در کیفیت‌بخشی به رابطه خود با بچه ها کوتاهی می کنند و همان زمان اندک خود را هم مدام به نصحیت و مقایسه بچه خود با دیگران می گذرانند که برعکس موجب کاهش کیفیت ارتباط میان آنها می شود.
حضور پدر در روان کودک به مثابه شکلی از ایده آل است که کودک لازم است خود را به آن برساند. حضوری گرم و قدرتمند و حتی همه فن حریف که از تمام دنیا قوی تر است. پدرهایی که در بازی، صحبت کردن و حتی لباس پوشیدن سطح خود را هم سطح فرزندشان می کنند، نه تنها نمی توانند این نیاز فرزندشان را تامین کنند که ممکن است قدرت روحی فرزندشان را نیز کاهش دهند و آنها را نسبت به جهان پیرامونشان بی اعتماد و نگران کنند. (رجوع شود به نظریه اریکسون)